جدول جو
جدول جو

معنی خام طمع - جستجوی لغت در جدول جو

خام طمع
دارای آرزوهای بیهوده، کسی که بیهوده به چیزی طمع می بندد، برای مثال نه من خامطمع عشق تو می ورزم و بس / که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست (سعدی۲ - ۳۶۳)
تصویری از خام طمع
تصویر خام طمع
فرهنگ فارسی عمید
خام طمع
(طَ مَ)
کسی که دارای آرزوی بیهوده و باطل باشد. (ناظم الاطباء). آنکه او را طمع خام است. نعت است مر کسی را که صاحب طمع خام باشد:
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید، یکی چه خوزیخوار.
کمال الدین اسماعیل.
نه من خام طمع عشق تو ورزیدم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست.
سعدی (طیبات).
جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت
تو من خام طمع بین که چه سودا دارم.
سعدی.
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این هوس از یاد ببر.
حافظ
لغت نامه دهخدا
خام طمع
گاو ریش آزمند
تصویری از خام طمع
تصویر خام طمع
فرهنگ لغت هوشیار
خام طمع
((طَ مَ))
کسی که آرزوهای بیهوده در سر می پروراند
تصویری از خام طمع
تصویر خام طمع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خام طبع
تصویر خام طبع
بی ذوق، بی تجربه، برای مثال آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خام طبعان همچنان افسرده اند (سعدی۲ - ۴۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
(طَ مَ)
عمل خام طمع. عمل صاحب طمع خام
لغت نامه دهخدا
(طَ)
آنکه خیالات فاسد داشته باشد. (آنندراج). ابله. احمق. نادان. کودن. (ناظم الاطباء). نعت است مر کسی راکه صاحب خیالات فاسد است. صاحب طبع خام:
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف مگیر
زلفکان خم خم و جام نبیذ خام را.
سوزنی.
باز خانان خام طبع کنند
مال میراث یافته تبذیر.
خاقانی.
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده اند.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نادانی. ناآزمودگی. ناپختگی. (ناظم الاطباء). عمل خام طبع: به ارسلان خان شکایت نامه ای نبشت و در این خام طبعی. (تاریخ بیهقی).
نه نیز آتشی کز سر خام طبعی
غذا کم پزی گر غذائی نیابی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(طَ)
حریص و طامع. (آنندراج از فرهنگ فرنگ). آزمند. طمعکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
دماغ. (المرصع) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
می ناپخته:
حافظ مرید خام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ خام (شیخ جام) را.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از خام طبع
تصویر خام طبع
ابله، احمق، نادان، کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام طبع
تصویر کام طبع
حریص، طمعکار، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام طبع
تصویر خام طبع
((طَ))
کسی که اندیشه های بیهوده دارد
فرهنگ فارسی معین
بی تجربه، نامجرب، خام دست، ناآزموده، مبتدی
متضاد: مجرب، ابله، احمق، جاهل، کودن، نادان
متضاد: عاقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد